Friday, October 2, 2015

هرچند سهم شادی ام از این جهان کم است



هرچند سهم شادی ام از این جهان کم است
آنچه مرا به شعر گره می زند ، غم است
دلشوره ها همیشه به من راست گفته اند
دلشوره ام همیشه برای تو مبهم است
سرکش شدم، بهانه گرفتم، ندیدی ام
یک بار هم نشد که بپرسی چه مرگم است
من باختم غرور خودم را دراین میان
یک شاه بی سپاه ، شکستش مسلم است
بعد از تو نام دیگر آغوش ِ بسته ام
دیگر بهشت نیست عزیزم، جهنم است
با چتر می روم که نسوزم از آتشش
باران که نیست! بارش داغی دمادم است
باید که جای زخم تو با زخم گم شود
هر داغ تازه ای برسد مثل مرهم است
عاشق شدیم و نظم جهان را به هم زدیم
دنیا هنوز هم که هنوز است درهم است

No comments:

Post a Comment